انسانها را حیوانات عجیبی یافتم، با ادعای آگاهی» داشتن همچنان بر طبل لجبازی میکوبند. مرگ، درد، شادی، رنج، خوشی، عشق. مصداقهای آگاهیِ انسانهاست، مصداقهای که هنوز هم ناپیداییهای زیادی برای کاویدن و بهانههای خوبی برای کنجکاوی بشر دارند.
انسان را گاهی همان حیوانی تعریف میکنند که سراسر زندگی خویش را بهصورت مداوم در ترازوی آگاهی سنجش میکند؛ واپسین نتیجههای بشر از زندگی این است که رنج» بر شادی» بهگونهی عجیبی میچربد و درد» بهگونهی زجرآوری دست پیشی نسبت به آرامش» دارد.
مهمترین کشف بشر این بوده که سرشت هستی سوگناک و المناک است، انسان با ژرفای وجودش تنهایی را حس میکند و به روشنی میفهمد که فرد فرد نوع بشر تنها» زاده میشود، میزیید و میمیرد؛ نه خدا برای تنهاییاش کافی بود، نه فلسفه توان زدودن رنجهایش را داشت و نه هم هنر آرامش پایدار را بدو هدیه داد.
با درک تمام اینها، هنوز بر طبل لجبازی میکوبد و نسل خویش را در این بازار پر از رنج و درد هستی، چوب حراج میزند؛ با اینکه بر سرشتِ هستی آگاه است همچنان نطفهی خویش را در حلق این خونخوار لجوج میریزد.
واپسین سخن اینکه: هر پدر و مادری که فرزندی تقدیم این هستی میکند، در قبال تمام درد و رنجهایی که موجودِ هستییافته در تمام عمرش میکشد، مسؤول است و بعنوان نخستین عامل تجربهی درد، رنج، تنهایی. باید در قبال آنجه کرده است به محکمه کشانده شود و پاسخگو باشد. دینداری، از مصرف شخصی تا عرضهی عمومی
چرا کتاب میخوانیم
کنشگری اجتماعی شنا کرذن در خلاف جهت آب است
هستی ,بشر ,انسان ,خویش ,تمام ,تنهایی ,خویش را ,طبل لجبازی ,را در ,بر طبل ,در قبال
درباره این سایت